آب آب را پیدا میکند آدم آدم را:
هرکسی در پی یافتن مطلوب خویش است . همانند ، آب آب را میجوید کور عصا را
آب ا ز آب تکان نخوردن ( تکان نمی خورد ) :
جای نگرانی نبودن ، در همه چیز وهمه جا آرامش برقرار است .
آب از آسیاب ا فتادن :
کارها دوباره به مسیر خود افتاد ، فتنه ها خوابید ، سر و صدا ها ، شور وشر ها پایان پذیرفت .
آب از دستش نمی چکد :
خسیس وناخن خشک است ،خیرش به کسی نمی رسد
آب از دهنش راه افتاده ( سرازیر شده ) :
چیزی شدیداً توجهش را جلب کرده ، به هوس افتاده .
آب از سر چشمه گل است (گل آلود است ) :
کار از بالاتر خراب است ، عیب از ریشه کار است .
آب از سرش گذشته ( آب از سر گذشتن ) :
آنچه نباید بشود شده است ، در نهایت سختی و بدبختی بودن .